دختر سیزده ساله ای رو آوردن زایشگاه گریه میکرد که این بچه کار داداشمه هیچکس باور نمی‌کرد تا اینکه ..
کافه داستان کافه داستان
463 subscribers
80 views
0

 Published On Mar 16, 2024

من ماما هستم یروزی یه دختر سیزده ساله رو آوردن زایشگاه که بچه اش بدنیا بیاد گریه میکرد و می‌گفت این بچه رو داداشم تو دل من کاشته خونواده اش هیچکدوم باور نمی‌کردن تا اینکه...
#داستان
#داستان_صوتی_کوتاه
#داستان_واقعی
#داستان_خیانت
#کافه داستان

show more

Share/Embed