جزئیات شرم آور و هولناک جنایات سیاه ایرانی | پرونده جنایی ایرانی
JenayiGRAM JenayiGRAM
11.9K subscribers
43,112 views
0

 Published On Mar 31, 2024

جزئیات شرم آور و هولناک جنایات سیاه ایرانی | پرونده جنایی ایرانی



خرداد ماهه ساله ۹۹ بود که فرانکه ۳۰ ساله به یکی از کلانتریایه شهره مشهد رفتو از دوستش نسیمو دوست پسرش شکایت کرد


فرانک شروع کرد اتفاقی که براش پیش اومده بودو برایه مامورایه پلیس تعریف کردن

فرانک میگفت

من حدوده ۲ ساله که با همسرم ازدواج کردم
البته از ۲۰ سالگیم باهاش دوست بودمو با عشقی که داشتیم بلخره به هم رسیدیمو باهم ازدواج کردیم


بعده ازدواجم زندگیه خیلی خوبو شادی داشتیمو همدیگرو خیلی دوست داشتیم

بعده ازدواج به صورته اتفاقی زمانی که رفتیم لباس بخرم
یکی از دوستایه قدیمیمو که چن سالم ازش بیخبر بودمو تویه اون مغازه دیدم

دوستم نسیم فروشنده ی اون مغازه بود

به محضه اینکه همو دیدیم
همدیگرو شناختیمو مشغوله خوشو بش شدیم

ازون روز ارتباطه منو نسیم دوباره شروع شد
قبلا دوستیمون جوری بود که روزو شب باهم در ارتباط بودیمو از همه چیه هم خبر دار بودیم

ولی از زمانی که با همسرم دوست شدیم
چون همسرم ازش زیاد خوشش نمیومد ارتباطمون قطع شد

مغازه ای که نسیم داخل کار میکرد خیلی نزدیکه خونمون بود
واسه همین منم مواقعی که بیکار بودم خونه میرفتم پیششو باهم مشغوله صحبت میشدیم

نسیسم میگفت یه بار ازدواج کرده و از همسرش جدا شده

کلی باهم میشستیمو از خاطراته بچکیمون میگفتیم

این رابطه همینجوری ادامه داشت
تا اینکه نسیم گفت با یه پسر به اسمه سهیل دوست شده

خیلی از سهیل تعریف میکردو میگفت
پسره خیلی پولداریه و اخلاقشم خیلی خوبه

این موضوع گذشت تا یه دفعه که رفته بودم پیشه نسیم
موقع برگشت سهیل اومد دمه مغازه دنبالش

منم اومدم خدافظی کنمو برم که گیر دادن توام بیا میرسونیمت

دیگه با کلی اصرار مجبور شدم قبول کنم

تویه مسیر سهیل مدام شوخی میکردو حرفایه خنده دار میزد

خیلی راهی نبود مسیری که همراهشون بودم
بلخره رسیدیم جلویه خونه پیاده شدم

ازون روز نسیم هی به من گیر میداد که بیا سه نفری با سهیل بریم بیرون

هرچی بهش میگفتم من شوهر دارمو شرایطم با تو فرق داره میگفت
مگه سهیل با تو کاری داره
سهیل با من رابطه داره
شوهرتم بفهمه چی مخواد بگه
سهیل که با تو دوست نیست

بلخره انقد گفت تا قبول کردم یه دفعه باهاشون برم بیرون
شوهرم مجتبی هیچی ازین جریان نمیدونست و فک میکرد با نسیم بیرونم

اونروز که باهاشون رفتم بیرون خیلی خوش گذشتو حسابی خندیدیم

دیگه بعده اون روز تا یه مدتی نسیم هیچی نمیگفت که بیا بریم بیرون

تا اینکه یه روز بهم زنگ زدو گفت
سهیلو دعوت کردم بیاد خونم

نسیم یه خونه مجردی داشتو تنها زندگی میکرد

نسیم میگفت میخوایم بشینیم دوره هم بگیم بخندیم مثله دفعه هایه پیش

بازم با کلی اصرار راضیم کرد که برم
اونشب به مجبتی گفتم که میخوام برم خونه ی نسیم

اونم با اینکه ناراضی بود ولی وقتی دید دوست دارم برم چیزی نگفتو قبول کرد

اونشب وقتی رفتم خونشون
دیدم نسیم یه میزه حسابی چیده برایه مشروب خوری

من مشکلی با مشروب خوردن نداشتم ولی فقط مواقعی میخوردم که شوهرم پیشم بود

ولی ایندفعه دیگه چاره ای نبود
باید بدونه حضوره شوهرمو با نسیمو سهیل مشروب میخوردم

چنتا پیک خووردیمو حسابی گرم شده بودیم
شوخیایه سهیل دیگه شده بود شوخیایه جنسی

منم چون مست بودم نمیتونستم جلویه خندمو بگیرم
تا اینکه تویه همون عالم مستی سهیل دسته منو گرفتو برد تویه اتاق
نسیمم پشتش اومد تویه اتاق

هرچی گفتم به سهیل میگفتم شوهر دارم هیچ فایده ای نداشت

نسیم میگفت
سهیل از روزی که دیدت همش منتظره این لحظه بودو میگفت دوست داره با تو رابطه ی ۳ نفره داشته باشیم

انقد مست بودم که اختیاری دیگه رو خودم نداشتم
البته راهیم نداشتم سهیل به زور داشت لباسامو در میاورد
هرچی مقاومتم میکردم فایده نداشت
واسه همین مجبوری
به این رابطه تن دادم

ولی وقتی تموم شد
تازه فهمیدم چه کاری کردمو چه بلایی به سرم اومده
تازه فهمیدم که مجتبی ۸ ساله پیش چرا اصرار داشت دوستیمو با نسیم تموم کنم

واقعا از خودم بدم اومده بود

سریع لباسامو پوشیدمو یه تاکسی گرفتمو برگشتم خونه

وقتی رسیدم حالم خیلی بد بود

مجتبی ازم پرسید چیشده
بهش گفتم تویه مشروب خوردن زیاده روی کردم و حالم بد شده

اصلا روم نمیشد چیزی بهش بگم

رفتم یه دوش گرفتمو رفتم خوابیدم

امروز صب وقتی بیدار شدم

فک میکردم اتفاقایه دیشب یه خواب بوده
اما خوابی در کار نبودو کاملا واقعیت داشت

خیلی کلنجار رفتم با خودم
ولی دیدم هیچ راهی نداره

زنگ زدم به مجتبی بیاد خونه

وقتی اومد خونه
بهش جریانو گفتم

فک میکرد دارم باهاش شوخی میکنم
ولی وقتی فهمید موضوع جدیه انقد عصبی شد که میخواست بره دمه مغازه ای که نسیم اونجا کار میکنه

جلوشو به زور گرفتم
ولی مجتبی آروم بشو نبود

تمامه وسایله کمدمو ریخت وسطه اتاق
گفت میرم از خونه بیرون وقتی برگشتم باید ازین خونه رفته باشی

وقتی مجتبی رفت
منم اومدم اینجا از نسیمو سهیل شکایت کنم


گفته هایه فرانک ثبت شدو با شکایتشو اطلاعاتی که از نسیمو سهیل داد

اونام خیلی سریع بازداشت شدنو به اداره ی آگاهیه تهران منتقل شدن


وقتی این دونفر پشته میزه بازجویی قرار گرفتنو بازجویی شروع شد میگفتن
...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

🔴 لینک سابسکرایب:
   / @jenayigram  

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن:   • من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میار...  
📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم:   • مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن ...  
📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران:   • پرونده جنایی تنها قاتل زن سریالی ایرا...  
📽️خفاش شب:   • پرونده جنایی خفاش شب غلامرضا خوشرو |ق...  
📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
:   • بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی  

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

#پرونده_جنایی
#پرونده
#قتل

show more

Share/Embed